تمرین شرطی سازی ذهن در مهندسی ذهن
در تئوری پردازش اطلاعات آموختیم که میتوان با تشبیه ذهن به کامپیوتر، عملکردهای جدیدی را به مانند برنامههای رایانهای بر روی آن نصب کرد. شرطی سازی ذهن با هدف نصب نرم افزار جدیدی که حالت ذهنی مطلوب در موقعیت مشخصی را تداعی کند به انجام میرسد. در این مقاله ضمن معرفی تمرین شرطی سازی، زیربنای تئوریک آن را در روانشناسی رفتارگرایی شناختی بررسی میکنیم.
فهرست
1. مکتب رفتارگرایی در روانشناسی
2. اجزای رفتار
7. تمرین شرطی سازی ذهن در دو گام
مکتب رفتارگرایی
در ابتدا میبایست مبانی شرطی سازی ذهن را مرور کنیم. رفتارگرایی، مکتبی طبیعتگرا در روانشناسی مدرن است که رفتار را حاصل معادله کنش-واکنش با محیط میداند. این رویکرد پس از روانکاوی و پیش از روانشناسی شناختی ظهور کرد و علیرغم رویکرد ماشینی به انسان و حذف عواطف و احساسات از معادله رفتار، همچنان بیشترین بازده را در رویکردهای درمانی دارد و در درمان ترسهای بیمورد (فوبیا) و تغییر عادت، بسیار رایج است.
برخلاف روانکاوی که فرایند درمان در آن ممکن است سالها به طول انجامد، رویکرد رفتارگرایی به دنبال اخذ نتایج ملموس در زمان نسبتا کوتاه است.
اصطلاح شرطی شدن به طور مستقیم از رویکرد رفتارگرایی در روانشناسی به ادبیات عامه ورود کرده است. تقریبا هر فردی در زندگی با این وضعیت روبهرو شده است که بدون اختیار در موقعیتهایی، رفتارهایی را بدون فکر کردن انجام داده و یا تغییر حالت ذهنی غیرقابل کنترلی را تجربه کرده است. مکتب رفتارگرایی این نوع رفتارهای غیرقابل توضیح را واکنش به محرکهای محیطی میداند.
اجزای رفتار در رویکرد رفتارگرایی
در دیدگاه Behaviorism رفتارگرایی در روانشناسی ، رفتار به سه جزء تقسیم میگردد:
- موقعیت Situation
- پیوند Bond
- واکنش Response
رابطه علت و معلولی اصل و مبنای دیدگاه رفتارگرایی در روانشناسی است و اجزای رفتار نیز بر همین اساس تبیین میگردند. هر وضعیتی که برای خود بهوجود آورید بر اساس رابطه علت و معلول، واکنش فراخور همان وضعیت را دریافت خواهید نمود.
رفتارگرایی شناختی Cognitive Behaviorism
شرطی سازی ذهن از سطح رفتاری فراتر میرود. دیدگاه رفتارگرایی شناختی در روانشناسی بر اهمیت شناخت (فرایندهای ذهنی) بر شکلگیری رفتار تاکید دارد. اما همچنان از رویکرد رفتارگرایی هم سود میبرد. این دیدگاه با گسترش حوزه تاثیر علت-معلول از سطح رفتار مشهود به سطح افکار و تفکرات، تلاش میکند راهحلهای کاربردی کوتاه مدت برای اضطراب، افسردگی و اعتیاد ارائه دهد. نتایج تجربی حاکی از موفقیت چشمگیر رویکرد رفتاردرمانی شناختی است. (واژه رفتاردرمانی را سرهم بخوانید!)
همانطور که در رفتاردرمانی، برقراری ارتباط موثر با درمانجو در پذیرش راهحلهای درمانی اهمیت اساسی دارد، در مهندسی ذهن براساس رفتاردرمانی شناختی با هدف تغییر رفتار از طریق برقراری ارتباط موثر با «خود» به رهبری ذهن خویش میپردازیم.
هدف ما در استفاده از رابطه محرک و پاسخش این است که چارچوب ذهنی مشخصی برای خود به وجود آوریم که در آن، عکسالعملمان به موقعیتی که در آن قرار میگیریم به نفع دستیابی به نتایج مورد انتظارمان باشد.
واکنشی که انسان به هر محرکی نشان میدهد از دو عامل تاثیر میپذیرد. نخست، موقعیتی که محرك در آن ایجاد میگردد و دوم تفسیر درونی شخص از موقعیت و محرك. چنانچه وضعیت را بشناسیم میتوانیم تاثیر محركها را تا حدودی پیش بینی کنیم. با ذکر یک مثال ساده میتوانیم این موضوع را بهتر درک کنیم.
همه میدانیم هنگامیکه دو نفر از دو جنس مخالف به یکدیگر علاقهمند میشوند در زمان تعامل با هم علائمی از هیجان و یا خجالت را از خود بروز میدهند. عدم بروز علائم رفتاری مشخصی نیز (مثلا خودداری از نگاه کردن به همدیگر) به منزله عدم علاقهمندی به یکدیگر ارزیابی میگردد. این یکی از کاربردهای قانون علیت در زندگی روزمره است.
در زنجیره علت و معلول، هر واکنشی به نوبه خود به وضعیتی که واکنش بعدی را برمیانگیزد تبدیل میگردد. برخلاف رویکرد رفتارگرایی، در دیدگاه رفتاری-شناختی اعتقاد بر این است که رفتار، وقوع دائمی رویدادهاست. صحنهها اجزای مصنوعی رفتارند. رفتار واقعی بدون وقفه جاری است و محدود کردن آن به موقعیتهای کنش-واکنش کارساز نیست.
شرطی سازی و بازتاب ذهنی
شرطی سازی فرایندی است که بوسیله آن محرکی که به یک رویداد، تعمیم داده شده است به جای خودِ رویداد تلقی میگردد و همان واکنشی را برمیانگیزد که گویی خود رویداد رخ داده است. مانند ترشح بزاق دهان به سبب استشمام بوی غذا در زمان گرسنگی. رفتارگرایی در سطح شرطیسازی متوقف میشود اما درک ماهیت رفتار مستلزم ورود به عالم شناخت Cognition یعنی فرایندهای ذهنی است.
اگرچه تئوری شرطی سازی کلاسیک عموما به پاولف نسبت داده می شود. اما آزمایشات پاولف با سگها در واقع ادامه تحقیقات هموطن روسی او سچنوف Sechenov بود. پاولف بر اساس تحقیقات سچنوف درباره بازتابِ طبیعی پریدن زانو به دلیل نواختن ضربههای خفیف بر روی آن، به انجام آزمایش با سگها پرداخت. او افزایش ترشحات بزاق دهان سگها در واکنش به صدای دیاپازونی که معمولا پیش از غذا دادن به سگهای آزمایشگاه به صدا در میآمد را بازتاب ذهنی نامید.
بازتاب ذهنی معمولا پاسخی را به دنبال دارد که «واکنش شرطی آموخته شده» نامیده میشود. بازتابهای ذهنی فراوانی که انسان از تجربیات خود بدست آورده است واکنشهای شرطی بسیاری را به دنبال دارند. حتی یک لغت میتواند واکنش شرطی شده مشخصی را به دنبال داشته باشد. به عنوان نمونه، انسان نسبت به هرگونه تغییر ناگهانی لحن صدای گوینده هوشیار است. این واکنشی است شرطی که در جریان تکامل آموختهایم و اکنون در ما نهادینه شده است.
فرایند شرطی سازی ذهن
اکنون با مرور آزمایش پاولوف، لغات کلیدی را معرفی میکنیم. پاولوف هر بار که میخواست به سگها غذا دهد با استفاده از دیاپازون صدای تکراری را برایشان پخش میکرد. در این مثال:
1.صدای دیاپازون را که محركی غیرشرطی و خنثی بود پس از تکرار همراهی با غذا، محرک شرطی نامیده میشود Conditioned Stimulus.
2.ترشح بزاق سگها به دلیل انتظار غذا در ابتدا واکنش غیرشرطی بود اما زمانی که تنها به دلیل شنیدن صدای دیاپازون روی میدهد به واکنش شرطی تبدیل میشود. Conditional Response.
3. در این آزمایش یک محرك خنثی به محرك شرطی تبدیل شده است و هر بار صدای دیاپازون میآید سگها منتظر غذا هستند. با همراه شدن صدای دیاپازون با عمل غذا دادن، این صدا را تقویت کننده مینامند Reinforcer.
تقویت کننده در اینجا یعنی محرکی که پیشدرآمد غذاست. اکنون با تکرار شنیدن صدای دیاپازون پیش از رویت غذا، تقویت کننده به محرك شرطی تبدیل میشود. در تمرین شرطیسازی در مبحث مهندسی ذهن میخواهیم با استفاده از این پدیده، علامتی شرطی برای ذهنمان بسازیم تا در موقعیتهای مورد نظرمان، بازتاب ذهنی مطلوبی را برایمان تداعی کند.
فرایند شرطی شدن در روانشناسی به نام فرایند یادگیری نیز نامیده میشود؛ چرا که تنها با تجربه نمودن و تکرار بدست میآید. با هدف افزایش کارایی حداکثری تمرین شرطی سازی رفتاری-شناختی نیاز داریم در زمانهایی به خودمان استراحت دهیم؛ در غیر این صورت تکرار مداوم یک محرك آن را از اثر میاندازد. برای مثال، تقریبا همه میدانیم سرزدن مداوم و روزانه به مشتری چنانچه دلیل خاصی برای اینکار وجود نداشته باشد کل موقعیت رفتاری فروشنده و مشتری را لوث نموده و مشتری به اندازه روزهای اول فروشنده را جدی نخواهد گرفت.
شرطی کردن اثر
Trace Conditioning که در فارسی به شرطی کردن رَدّی ترجمه شده است به پدیدهای اشاره دارد که عکسالعمل شرطی شده بدون وجود محرك شرطی رخ میدهد.
مثلا مشتري، موقعیتی که با شما دارد را به دلیل شباهت ظاهری و یا محصول مشابه به تجربه ناخوشآیندی که قبلا با فروشنده دیگری داشته است تعمیم میدهد و واکنش شرطیشده دور کردن فروشنده را در حالی که فروشنده پیشین اصلا حضور ندارد از خود بروز می دهد. اصطلاحا میگوییم مارگزیده شده است.
آیا این مقاله را دیدهاید: مهندسی ذهن چیست؟
اکنون میتوانیم از همه این مباحث به نفع تغییر بازتاب ذهنی در فرایند مهندسی ذهن استفاده کنیم. به سادگی میتوانیم با استفاده از این مفاهیم برای خود محرکی شرطی ساخته و حالت و مود ذهنی خود را تغییر دهیم.
تمرین شرطی سازی ذهن در دو گام
گام نخست
در ابتدا میبایست با خودتان ارتباط موثری برقرار کنید. ممکن است این جمله برای برخی، عجیب باشد اما واقعیت این است که در اکثر مواقع در زندگی از خودمان بیخبریم و متوجه آنچه در ذهنمان میگذرد نیستیم. گویا راهبر قطار ذهنمان فرد دیگری است و ما با سرگرم بودن با آپشنهای فرعی تنها توهم کنترل افکارمان را داریم.
بهترین راه برای توجه به درون، تنفس عمیق است. کافی است صاف بنشینید. چشمانتان را ببندید و چند نفس عمیق بکشید. در هنگام تنفس به صدای دم و بازدم گوش دهید. این قدیمیترین صدایی است که در زندگی شنیدهاید!
حداقل روزانه سه مرتبه برای دقایقی تنفس عمیق را انجام دهید و به نخستین فکری که به ذهنتان میآید توجه کنید. این فکر از کجا آمده؟ ناخودآگاه است و یا خودتان با اراده آن را تجربه میکنید؟ با اندیشیدن به آنچه در سرتان میگذرد در حال در دست گرفتن کنترل هستید. در این لحظه عملا در اتاق فرمان ذهنتان حضور دارید.
گام دوم
ابتدا برای تمرین شرطی سازی آگاهانه باید هدفی در نظر آورید. کدام حالت ذهنی مقصود شماست؟ اعتماد به نفس؟ سرخوشی؟ تسلط بر خود؟
زمانی که تصمیم گرفتید چه برنامهای را میخواهید بر روی سیستم عامل ذهنتان نصب کنید به آخرین خاطرهای که در آن با موفقیت احساس مورد نظرتان را تجربه کردهاید بیندیشید. دقیقا چه زمانی توقف ناپذیر بودید؟ چه زمانی همه چیز برایتان به حدی خندهدار بود که مانند نوجوانان نمیتوانستید جلوی خنده خود را بگیرید؟ در کدام مرحله از زندگیتان سرشار از انگیزه و شوق بودید؟
همچنان که به تنفس عمیق ادامه میدهید آن خاطره را مرور کنید. صداها را دوباره بشنوید، تصاویر را به یاد آورید و ببینید. مانند فردی که به تماشای تلویزیون نشسته، خودتان را در فیلم آن خاطره مجددا ببینید. احساستان را دوباره زندگی کنید. آیا از هیجان مو بر اندامتان ایستاده بود و یا به شوق هدفی بالبال میزدید؟
در لحظهای که عمیقا در خاطره خود غرق شدهاید نوک انگشت شصت و انگشت وسط هر کدام از دستهایتان را که میخواهید به آرامی به هم بمالید. شاید بیش از یک خاطره از حالت ذهنی مطلوب خود دارید. رویدادها، مکانها، افراد و فعالیتهای دیگری هم که همین حس مورد نظرتان را برایتان تداعی میکنند به یادآورید. با کمی مکث هر چند ثانیه یکبار در اوج تجربۀ مجدد عواطف مطلوب و شیرین خود، دوباره نوک انگشت شصت و انگشت میانی هر کدام از دستهایتان را که میخواهید به هم بمالید و این پروسه را تکرار کنید.
اکنون قدری به خود زمان دهید. به کارهایتان برسید و پس از چند دقیقه یکی دو نفس عمیق بکشید و نوک انگشتان خود را مجددا با هم مالش دهید. بسیاری از افراد تنها با یک بار تمرین کردن موفق شدهاند محرکی خنثی مانند تماس نوک انگشتان خود را با کمک تقویت کنندهای مانند خاطرات تجربهای که حالت مطلوب ذهنیشان را در آن از سر گذراندهاند، به محرک شرطی تبدیل کنند. برخی هم به تمرین بیشتری نیاز دارند. گویا باید بیشتر با خودشان ارتباط بگیرند. به هر حال اکثر مواقع از خودمان غافلایم.
اگر اجرای این تمرین برایتان غریب است کافی است در ابتدا فقط تصور کنید بازتاب ذهنی مطلوبی از محرک شرطی شده (مالیدن نوک انگشتان به هم) تجربه میکنید. به موقعیت بعدی که به عواطف مورد نظرتان نیازمندید فکر کنید. مثلا زیرکی در مذاکره. این تمرین را با یادآوری خاطره زمانهایی که با درایت در مذاکره موفق شدید انجام دهید و سپس تصور کنید بیش از مذاکره بعدی با مالش نوک انگشت شصت و انگشت میانه دست راست یا چپتان، ناگهان احساس درایت و انگیزش حاصل از آن را مجددا تجربه میکنید و فکر این موضوع به اعتماد به نفستان میافزاید.
در مقالات بعدی خواهیم دید دانش سایبرنتیک چگونه ثابت میکند افکارمان در زندگی هرگز از سطح تصور و توهم پیشتر نمیروند!